....روزگاري است كه در حين سپري شدن عمر ، از استاد پير فرزانه اي درس تلفيق رنگ و تصوير را آموختم.عاشق رنگ كوير و منظره قطب شدم .عاشق رنگي شدم كه سبزينگي اش در روياي خيالم نقش بست.روز و شب به رقص قاصدك نگريستم،تا عكس رخ قاصدك را با رنگ ، زمينه ساز تابلو كنم آنقدر شيفته و عاشق اين كار شدم كه بي شك، گذر ثانيه ها و غبار روي قاب عكس و چرخش زمين را نفهميدم.عاشق روزي كه پلك چشمانم در ديدن تابلو بر هم اند.تابلويي كه با حركت دو دستانم رنگ شده باشد.