• وبلاگ : ســــــايـــنــا
  • يادداشت : بوي دروغ
  • نظرات : 3 خصوصي ، 124 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رهگدر 
    منم يه زماني ميگفتم اينجا تاريک هست مثل تو با متن اول قالبت...ولي الان روشنم من ....شعار نمي دم ولي وقتي که سرم گرم رزومرگيم بود و مشغول طرح و درس و وام و ....اونو فراموش کردم واسه همين وقتي شب ها به آسمون نگاه مي کردم فقط ماه و ميديدم و تنهايي ...تنهايي...تا که يادم اومد اونم هست لجظه ها با اون عاليه هرجند سخت....من کسيو دارم که دروغ نمي گه ...ذوسم داره...از همه قشنگ تره ...از همه بزرگتره...همه چيو مي دونه....هميشه باهامه ..خيلي نزديک از رگ گردن نزديک تره...دوسش دارم اين خدارو...من نمي دونم چرا اين موقع شب بعذ اين همه مدت دوري از اين دنياي wwwاومدم تو اينترنت بچه بيکاري هم نيستم اگه بخواد واسه خودم يه پا دکترم ولي اومدم اينو گذاشتم شايد اون خواسته حتما...