صفحات پاپ آپ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سـاینا - ســــــایـــنــا
سفارش تبلیغ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سـاینا - ســــــایـــنــا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو

تبلیغات

: سـاینا:: 85/1/11:: 9:34 عصر

زخمی تر از همیشه  از درد  دل  سپردن

سرخورده  بودم  از عشق در  انتظار  مردن

با    قامتی    شکسته   از  کوله    با ر   غربت

در جستجوی  مرهم راهی  شدم  زیارت

رفتم   برای   گریه   رفتم   برای    فریاد

مرهم  مراد  من  بود  کعبه  تو را به من داد


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 85/1/11:: 12:49 عصر

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

 

گویند وقتی منجمی خبر داد فلان روز بارانی بارد که هر کس قطره ای از آن نوشد ، دیوانه شود ، پادشاه به وزیر امر داد انباری از آب پر کردند و در آن استوار ساختند تا با آب باران نیامیزد . باران موعود بیامد و مردمان مملکت از آن بیاشامیدند و بجملگی دیوانه شدند ؛ مگر پادشاه و وزیر که با آب ذخیره همچنان عاقل ماندند و در اعمال و اقوال دیوانگان به حیرت و اسف می دیدند . عاقبت شاه از مشاهده آن اوضاع به جان آمد و به وزیر گفت : « مرا بیش طاقت نمانده است و نزدیک است تا خود را هلاک سازم . » وزیر گفت : « هلاک کردن خویش نمی باید ما نیز چون آنان شویم و مشکلات کنونی از پیش بر خیزد . » گفت : « چگونه چون آنان توان شد ؟ « گفت : « از همان آب ما نیز می آشامیم . » پادشاه رضا داد و چنین کردند و چون آن دو نیز دیوانه شدند از رنج و تعب پیشین بیاسودند .

 


موضوعات یادداشتحکایت


: سـاینا:: 85/1/4:: 9:37 عصر

دوست دارم یک بار دیگه ببینمت ، دوست دارم یه بار دیگه بتونم تو بغل بگیرمت ، می دونم لیاقت اینو ندارم ولی دوست دارم جونمو برات بدم ، می دونی برام خیلی عزیزی ، نمی دونم زبون منو بلدی یا نه ؟ حتماً بلدی بلاخره چند ین ساله که اینجایی می دونی چی می گم ، می دونی دلم گرفته ، میدونی جز تو کسی رو ندارم می دونی هر چی دارم همه از برکت وجود تو هست پس روتو از من نگردون که بدون تو من هیچم بدون تو هیچ امیدی به زندگیم ندارم پس می خوام از عمق وجودم که پناهم باشی ... می خوام بذاری یک بار گلدسته ها تو ببینم ، بذاری یک بار دیگه ضریح طلاییت رو تو بغل بگیرم این لیاقت رو بهم بدی که برای تو بمیرم فقط همین .... یا امام رضا ... تو که ضامن آهویی ، ضامن منم باش ...


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 84/12/29:: 1:39 صبح

نوروز برخلاف بسیاری از آیین های سنتی گذشته که بر پایه خرافات و نژاد پرستی می باشد آیینی است عقلانی ، به گونه ای که با عقل سلیم هر انسانی در هر دوره ای و هر جامعه ای مفید و قابل درک است . و همین عقلانی بودن آن باعث جهان گیر شدن آن می شود . و امروز همانند گذشته این آیین پسندیده ایرانیان مورد ستایش همگان است . نوروز به تعبیر بسیاری از جامعه شناسان و انسان شناسان آیینی است مدنی و دموکراتیک که باعث تقویت حس همبستگی اجتماعی و قدرت بیشتر انسان در مقابل نیرو هایی که به هر ترتیب در صدد اعمال سلطه بر فردیت آنان هستند ، می شود . نکته ای را که در همین جا قابل ذکر می باشد خطاب به کسانی است که جامعه ما را سنتی می دانند و در زمینه تغییرات فرهنگی آن به روش های مختلف عمل می کنند . اگر جامعه ما را جامعه ای سنتی می دانید باید از طریق همین سنت و آیین ها و دستاورد های سنت دست به تغییرات اجتماعی زد و نیاز های جامعه را در جهت کمال بر آورده ساخت . قابل ذکر است که منظور این نیست که تاریخ و سنت را مرجع خود بدانیم بلکه منظور این است که سنت را منبع خود دانسته و بر اساس آن عمل کنیم . و نوروز به عنوان یک رسم سنتی قابلیت سازگاری با نیاز های انسان امروز را دارد و لذا به روش بومی نیاز به فرهنگ عامه پسند را تأمین می کنند .


موضوعات یادداشتنوروز


: سـاینا:: 84/12/29:: 1:38 صبح

علت پیدایش نوروز

گفته اند در این روز خداوند افلاک را پس از آنکه مدتیساکن بود به گردش در آورد و ستارگان را متوقف گردانید ، عالم سفلی را در این روز آفرید و کیومرث در این روز به شاهی رسید و خلق در این روز آفریده شد و این روز مهرگان تعیین کننده زمان هستند چنان که آفتاب ، فلک را تعیین می کند . عبدالصمد بن علی از جد خود ابن عباس نقل می کند : « در نوروز جامی نقره ای که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسیدند که این چیست ؟ گفتند : امروز روز نوروز است ، عید بزرگ ایرانیان ، فرمود : آری در این روز بود که خداوند ، عسکره را زنده کرد که عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ، ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت ، بمیرید و مردند ، سپس آنان را زنده کرد و ابر ها را امر فرمود که به آنان ببارد » از این رو در این روز پاشیدن آب رسم شده است .

ابو ریحان بیرونی می گوید : « . . . برخی از حشویه دسته ای از علما که به جای دلایل منطقی و عقلی به دلایل ظاهر متوسل می شوند می گویند که چون سلیمان بن داوود انگشتر خود را گم کرد سلطنت از دست او بیرون رفت ، پس از چهل روز انگشتر خود را باز یافت و پادشاهی و فرماندهی به او برگشت و مرغان گرد او جمع شدند . ایرانیان گفتند نوروز آمد ، یعنی روز تازه بیامد ، سلیمان باد را امر کرد که او را حمل کند و پرستویی به او گفت : ایپدشاه مرا آشیانه ای است که چند تخم در آن است . از آن سو تر برو که آشیان مرا در هم نشکنی . پس سلیمان راه خود را کج کرد و چون از تخت فرود آمد پرستو با منقار خویش قدری آب آورد و بر سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیزهدیه آورد . از اینجا است که مردم در نوروز به یکدیگر آب می پاشند و پیش کشی و عیدی به نزد هم می فرستند .

 


موضوعات یادداشتنوروز


: سـاینا:: 84/12/18:: 1:55 صبح

 

اندیشیدن به اینکه دیگر نمی خواهم به تو بیاندیشم همچنان اندیشیدن به توست پس بگذار بکوشم نیاندیشم که نمی خواهم به تو بیاندیشم

 


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 84/12/18:: 1:54 صبح

میان همه جوی ها که همراه همه رودها به دریا سرازیر می شوند جوی کوچکی هم بود که هیچ میل سرازیر شدن به دریا را

 

 نداشت وقتی سایر جویها از او پرسیدند چرا گفت : هر چند در مقابل عظمت دریا بس ناچیز و خوارم ! اما من ...   " گمنامی گم

 

نشده را بیشتر از شهرت گم شده دوست دارم "


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 84/12/18:: 1:53 صبح

یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلام حرف بزنم برویش نگاه کردم :

 

فریاد کشید آخر خفه شدم چیزی بگو . گفتم : نشنیدی برو !!!


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 84/12/18:: 1:52 صبح

گل سرخی به او دادم گل زردی به من داد...!

 برای یک لحظه ناتمام قلبم از طپش افتاد ... با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟!

گفت : نه ! باور کن نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم نمی خواهم پس از آنکه کام از من گرفتی برای پیدا کردن گل زرد ، به خود زحمت هموار کنی !!!

 


موضوعات یادداشتمتن زیبا


: سـاینا:: 84/12/4:: 1:19 صبح

                             بهانه  

تنها بهانه واسه بودنم تو بودی            

ولی این دلو تو آخر زدی و یه جور شکوندی

یه جوری رفتی که تنها اسم تو مونده تو ذهنم   

یه جوری پاییز شده تو باغ سبز سرنوشتم

من اگه یه روز برای قلب پاک  تو می مردم

بدون اینو که یه روزی گول اون نگاتو خوردم

فکر می کردم که همیشه تو فقط برام می مونی         

ولی افسوس که تو حتی نتونستی قدر بدونی

می دونم یه روز می یای که دیگه خیلی خیلی دیره       

نکنه یه وقت دلت از طرز نگاه من بگیره

اگه دوستت نمی داشتم که به پات من نمی موندم     

همیشه ترانه ها رو واسه چشمات نمی خوندم

ببین اما تو چه کردی با دل ساده و پاکم                  

آخه چه جوری می گفتم که بدون تو هلاکم

تو نخواستی که بفهمی ولی این یه اعترافه                

یه جوری نبودن تو کرده این دل رو کلافه

حالا هم فقط برات می کنم همین دعا                         

الهی خوشبخت بشی مثل  کل عاشقا 

 

                                برای آخرین بار

 

برای آخرین بار با یک نگاه تبدار            

با التماس و خواهش خواستم بمونی تو یار

برای آخرین بار دست منو گرفتی         

سرت رو شونه من بی من ، تو جون گرفتی

به تو گفتم بمون تا برای تو بسازم                

توی دنیا یه قصری پر یاقوت و ابریشم

فقط یه بار تو دنیا تو رو دیدم تو ابرا           

دلم همیشه می گفت نمی رسی به ابرا

برای آولین بار دلم گرفت و شکست           

ولی به روش نیاورد اونیکه اونو شکست

دلم اینجا غریبه توی سینه اسیره                  

نمی رسه به آخر اینم یه نوع تقدیره

برگشتی گفتی بمون برای آخرین بار

اما دلم مرده بود برای آخرین بار

 


موضوعات یادداشتشعر


<   <<   6   7   8      >

494355:کل بازدید
273:بازدید امروز
حضور و غیاب

یــــاهـو

درباره خودم
سـاینا - ســــــایـــنــا
سـاینا
هیچ ستاره ای در آسمان تنهایی من نیست . اینجا همه جایش تاریک و سیاه است ...
لوگوی خودم
سـاینا - ســــــایـــنــا
لوگوی دوستان














لینکدونی

مریم حیدرزاده
فروغ فرخزاد
حسین پناهی
حمید مصدق
سهراب سپهری
سیمین بهبهانی
احمد شاملو
فریدون مشیری
مهدی اخوان ثالث
نیما یوشیج
یغما گلرویی

آرشیو موضوعی
قالب مناسب برای وبلاگ
مجموعه خطای مودم
متن زیبا
خواهی نشوی رسوا
امام رضا(ع)
پیدایش نوروز
درد دل
تولدم مبارک؟!!!
روزهای مهم
عکس های خفن
اجتماعی
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن